خانه / تفحص شهدا / خاطرات تفحص / خاطرات مکتوب تفحص شهدا / خاطرات شهید علیرضا غلامی

خاطرات تفحص شهید علیرضا غلامی

مؤذنان شهید
نزدیک ظهر بود، بچه‌ها با کمی آب که در اختیار داشتند تجدید وضو کردند، ولی ناگهان صدای اذان آن هم به صورت دسته جمعی به گوش جانمان نوازش داد...
رویش شقایق‌ها
چشمم به چهار - پنج شقایق افتاد که بر خلاف جاهاى دیگر که تک تک مى‌رویند، در آنجا دسته‌اى و کنار هم روئیده بودند.