خانه / تفحص شهدا / خاطرات تفحص / خاطرات مکتوب تفحص شهدا / خاطرات سید احمد میرطاهری

خاطرات تفحص سید احمد میرطاهری

شهادت شاهدی و غلامی
اطراف کانال پر است از میدان مین و علف‌هاى بلند که روى آن‌ها را پوشانده‌اند. همراه سعید شاهدى و محمود غلامى مى‌رفتیم تا انتهاى راه کار متهى به کانال.
شهیدِ امام رضا(علیه السلام)
خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد.
روزهاى آخر
«امروز دیگه هرکسى خودش را نشون داد، و گرنه کار رو تعطیل مى کنیم...»
جرعه‌اى به نیت شفا
برو که ببریش دکتر و درمان...». گفت: «نه! به این حرف‌ها نیست. مى‌دونم چطور درمانش کنم و چه دوایى دارد!»
ثمره زیارت عاشورا
شادمان گفت: «استارت کار خورد، دیگه تمام شد. رفتم که شهید پیدا کنم» و رفت.
کنار جنازه عراقی
چند روزى بود که «بهزاد گیجلو» سرباز تفحص، پاپیچ شده بود که: «من خواب دیدم کنار آن جنازه عراقى که چند روز پیش پیدا کردم، چند شهید افتاده...»